قرار نیست - وحید نجفی

ساخت وبلاگ

قرار نیست به دیوانگیم فکر کند
زنی که در بغلم پلک هاش را بسته
قرار نیست بفهمد چرا کم آوردم
زنی که ساده به دیوانگیم دلبسته

قرار نیست که با بوسه های آتشی اش
به آتشی که  مرا سوخته ست بو ببرد
قرار نیست که با سینه ها و ران هایش
مرا به غرق ترین خواب ها فرو ببرد

 قرار نیست که وقتی شکسته ام آنکه
به تکه های دلم بند می زند باشد
قرار نیست که در خلوتم زنی زیبا
که اسم دارد و لبخند می زند باشد

قرار نیست که از انقلاب و آزادیش
به چادری که سرش کرده اند برگردم
به اسم غیرت مردانه ی نداشته ام
به آدمی که خرش کرده اند برگردم

به چشم هاش به انگشت های باریکش
نگاه می کنم از گردنش به ابروهاش
فشار می دهم آرام در بغل او را
وفکر می کنم ای کاش هیچوقت ای کاش....

زنی که مایه ی آرامش است می خوابد
که من به ورطه ی هول آورم بیاندیشم
گرفته است در آغوش خسته ام آرام
ابهتی ست در آغوش آهن ابریشم

ملخ زده است تنی را که دوستش دارد
که توی سینه ی من خاک زیر کشتی نیست
قرار نیست کلیدی برای قفل شویم
که مطمین هستم آنطرف بهشتی نیست

قالب : چارپاره

وزن : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

(بحر : مجتث مثمن مخبون محذوف)

بینِ ما فاصله افتاده، نرو، دور نشو - مجید افشاری...
ما را در سایت بینِ ما فاصله افتاده، نرو، دور نشو - مجید افشاری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fshererooz2 بازدید : 104 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 14:44